روز صلیب :
هنگامیکه او را برای اعدام میبردند مردی را به نام شمعون که اهل قیروان بود و از صحرا به شهر میآمد گرفتند. صلیب را روی دوش او گذاشتند و او را مجبور کردند که آن را به دنبال عیسی ببرد. جمعیّت بزرگی از جمله زنانی که بهخاطر عیسی به سینهٔ خود میزدند و عزاداری میکردند از عقب او میآمدند. عیسی روبه آنان کرد و فرمود:
«ای دختران اورشلیم، برای من اشک نریزید، برای خودتان و فرزندانتان گریه کنید! بدانید روزهایی خواهد آمد که خواهند گفت: ‘خوشا به حال نازایان و رحمهایی که بچّه نیاوردند و پستانهایی که شیر ندادند’ آن وقت به کوهها خواهند گفت:
‘به روی ما بیفتید’ به تپّهها خواهند گفت: ‘ما را بپوشانید.’ اگر با چوبتر چنین کنند با چوب خشک چه خواهند کرد؟»
لوقا ۲۳: ۲۶ – ۳۱